you can not

12:51 1401/10/06 - MisheLL

 

_میتونی تنهایی اینکارو بکنی؟ میتونی خودت رو ببوسی؟ 

حس سنگین مجهول الهویه ای آروم روی بدنش نشست...روحش هم خبر نداشت که چقدر دوست داره زیر گلوش بوسیده بشه و حالا نیاز داشت بازهم اون نقطه توسط لب های اون لمس شه... 

نیاز های عجیبی درحال شکل گیری بود... 

با طولانی تر شدن سکوت مشغول بستن کرواتش شد و حین انجامش زمرمه کرد...

_این یکی چی؟...میتونی خودت کرواتتو ببندی؟ 

با حرکت سریعی کروات رو از روی گردنش باز کرد و لب زد... 

+اگه نمیتونم کرواتمو ببندم... پس فقط نمیبندم. 

by; God in disguise